مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
به نـام خـدای کـرمهـا؛ حـسـن نـوشـتـه به روی دل ما حـسن چنان عشق را کرده معنا حسن که مائـیم مجـنون و لیلا حسن نـداریـم مـعـشـوقـی اِلّا حـسـن به وقت سحر، سوختن دیده شد در آن شعلهها بال من دیده شد چه ذکر خوشی در دهن دیده شد در این "یاخدا"، "یاحسن" دیده شد رسـیــدیــم تـا ربـّـنا بـا حـسـن شـعـف با دل شـیـعـه راه آمده چه نـوری ز عـرش اِلٰـه آمـده سـحـرگــاهِ شــامِ سـیــاه آمــده شـب نـیــمـۀ مــاه، مــاه آمــده به خـورشید گویند حالا: حسن چنین ذاتِ حق گُستری دیدهای جمالی به این محشری دیدهای؟! هـمانـنـد او دلـبـری دیـدهای؟! پـسر اینقَـدَر مـادری دیدهای! خلاصه کنم، جانِ زهرا؛ حسن سخا اصل رفتار این طایفه است گداپسزدن عارِ این طایفه است فقیر محل یار این طایفه است نمکپروری کار این طایفه است همه سـفـرهدارند امّا حسن...! همان دم که جود از خیالش گذشت کـرامت ز حد کـمالـش گذشت تهیدست بودن مجالش گذشت سه بار از تمامیِّ مالش گذشت به بازی گرفته کرم را، حسن قـدمهـای آغـازیاش را نـگـاه پر و بال پـروازیاش را نگاه دلِ از خدا راضیاش را نگاه بیا دست و دلبازیاش را نگاه گدا را نشـانده است بالا حسن چنان چهرهاش هیمنه جمع کرد که تکـبـیر از مأذنه جمع کرد دمِ تـیغِ او طنـطـنـه جـمع کرد جمل را خودش یک تنه جمع کرد عجب ضربهشصتی زد آنجا حسن دو خط مدح در وصف دریا بگو کمی از مـرامـش به دنـیا بگو رفـیـق جـذامـی شـدن را بگـو غذا دادنش را به سگها بگـو بـه وللهِ آقـاسـت، آقــا، حــسـن شبی جنگِ عاشقکُشی در گرفت دل ما تـمـایـل به دلـبـر گرفت گدا دید این خانه را، پر گرفت چُنان خصلتش را برادر گرفت؛ علی اکـبرش شد سـراپا حسن مـنـم سـائـل مـجـتـبــای عـلـی فـدای هـمـه بـچـههــای عـلـی نـجــف؛ آرزوی گـدای عــلـی رسیـدی به ایـوانطـلای عـلی بگو یا حـسین و بگـو یا حسن به تو دِین خـود را ادا میکنیم مـیان بـقـیـعات چهها میکـنیم شبات را شبِ کربلا میکنیم ضریـحی برایت بـنا میکـنـیم به زیـبـایی مـشـهـد ما؛ حـسن |